دانشگاه

ساخت وبلاگ
فردا شروع میشه

نمیدونم چرا حس خاصی ندارم

شاید چون مفت بدستش اوردم

البته مفت ک چ عرض کنم

طفلی مامان کلی باید شهریه بده

برا من خوب شد

چقد زندگی متغیره

هیچی طبق برنامه پیش نمیره

ادم همیشه چقد در مورد اینده و دانشگاه و شهری که قراره بره خیالبافی میکنه ولی هیچ وقت اونطوری که فکر میکردی نمیشه

تنها چیزی که بابتش ذوق کردم خرید کردن وسایل و لباس و کیف دانشگاه بود

یک طورایی استرس دارم

فک میکنم حسابی سوتی بدم

مامان هم امسال حسابی کارش دراومده

پسرای شیطون و مدرسه ی خاص که طفلکی خسته و کوفته ساعت یک و نیم میرسه خونه

کلی هم سرش درد میگیره

تقصیر من شد

پیشنهاد من بود که درخاستشونو قبول کنه و بره اینجا

ولی خب از یه لحاظایی هم خوب شد

یه سری مزیت ها هم داره

این شبا هم که محرم بود و با خاله زهره میرفتیم دسته میدیدیم و حسابی خوش میگذشت

تو این هوای وحشتناک سرد بازم مردم تسلیم نمیشن

اینقد هوا سرده که شبا از شدت یخ زدگی پاهام خابم نمیبره و مامان پاهامو گرم میکنه

خاله زهره بیچاره هم حسابی یخ میزنه

ایشالا کاراش همین روزا تموم شه

دیگه سه چهار سال شد

بسه دیگه

همه کلافه شدن

ملی هم میره دانشگاه

اونم زندگیش حسابی تغییر مسیر داد

از ازدواج بگیر تا دانشگاه و رشته ش

چقد زمان داره تغییر جلد میده

معلوم نیست چی میشه

انگار یک کتاب سفید جلومون باز شده و تازه داریم مقدمه ش رو مینویسیم و همه منتظر پایانشیم

خابگاه...
ما را در سایت خابگاه دنبال می کنید

برچسب : دانشگاه, نویسنده : gharibejazire بازدید : 102 تاريخ : سه شنبه 16 آبان 1396 ساعت: 12:36